شاهــــــــــین جونشاهــــــــــین جون، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
شرویـــــــــن جونشرویـــــــــن جون، تا این لحظه: 5 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

شاهیــــــــن ، شرویـــــــــن شاهزاده های خونه ما

شرویــــــــــنم خوش اومدی

 هجـــــدهم تیـــــــرمـــــــاه دریک بعداظهر تابستونی گـــــــرم شرویـــــــن کوچــــولوی مامانـــــی چشماشو به این دنیا باز کرد و شد همه دنیای من و بابایی و شاهیــــــن داداشــــــی با وزن  3200  و قد 50 در بیمارستان لاله و زیر نظر دکتر دنیوی البته قرار بود 20تیر بدنیا بیاد که خیلی غافلگیرمون کرد و دو روز زودتر بدنیا اومد مانی و بابا جون و دایی شایان و شاهین قرار بود دو روززودتر بیان تهران که حوالی ظهر زنگشون زدیم هرچه زودتر راه بیوفتن که اقا شروین خیلی عجله داره واسه بیرون اومدن. که اونام بلافاصله راه افتادن اما باتوجه به مسافت 8ساعته شمال تهران اخر شب رسیدن و اون موقع من و نی نی در صحت و سلامت کامل از ...
28 تير 1397

نی نی مون داره میاد

خدارو شکر این 9 ماه هم با تمام خوشی ها و سختیهاش داره تموم میشه و کمتر از2 روز دیگه پسرکوچولومون رو میتونیم بغل کنیم حس خیلی خیلی خوبی دارم البته بهمراه یه کوچولو استرس شاهینم که سرازپا نمیشناسه و روزشماریش خیلی وقته شروع شده بابایی هم که نگــــــو، منتظره پسرباباست کمد لباسهای فندق خان قرار شده به امید خدا بعدا واسشون تخت دوطبقه بگیریم... شاهین از الان رفته تو رویــــــا واسه اینکه تخت بالایی بخوابه اولین وسیله ای که واسه نی نی گرفتیم درواقع هدیه زنعمو مژگان بود یک عدد پاپوش نوزادی که هنوز اون موقع جنسیتش معلوم نبود. اینم از ساک وسایل بیمارستان که از 10 روز...
15 تير 1397

5سال و5ماه

تیر97 : یه برنامه ریزی  دیگه واسه جمع شدن و دورهمی با دوست جونی ها    دیدن نمایش عروسکی رابینسون خرگوشه بهمراه دوتا الهام ها و وروجکامون شاهین و حلما و راستین... بچه ها خیلی کیف کردن و حسابی بهشون خوش گذشت... شاهین و حلما تا اخر نمایش جذب تئاتر شده بودن طوریکه بعد از اتمام نمایش میگفتن بازم بریم ببینیم  کم کم داریم به روزهای اخر نزدیک میشیم و شوق و هیجان زیادی واسه نی نی تو راهیمون داریم، مخصوصا شاهین که هرروز میره سروقت وسایل فندق و روزها کلی باهاشون بازی میکنیم، درواقع قسمتی از بازیهای روزانه منو شاهین این شده که اون نینی بشه ادای نی نی ها رو دربیاره منم نازش...
13 تير 1397

جشن فارغ التحصیلی پیش 1

یک سال دیگه گذشت ، امروز بزرگ شدن پسرمون رو با قلب و چشممون دیدیم. ذوق و هیجان زیادی واسه این روز داشتیم دیدن پسر کوچولویی که تا دیروز از ما جدا نمیشد اما حالا بدون ما و مستقل روی صحنه، جلوی صدها نفر خودنمایی میکرد، حس غرور ما رو چندین برابر میکرد 97/4/1 :جشن پایان سال مهد شاهین اینا بود بهمراه کلی شعر وسرود و ترانه و تئاتر سرود دسته جمعی (سرود ملی و ای ایــــــران ) بچه های پیش دبستانی 1و2 سرود و شعر انگلیسی کلاس خودشون از اینکه من و بابایی نگاش میکردیم خجالت میکشید اجــــــرای نمایش بامزه و ریتمیک که شاهین نقش گربه ملوس رو داشت که خیــــــلی زیبـــــــــا اجــ...
3 تير 1397
1